نهـــــــــان

سایه‌ی خویش هم، نهـــــــــان خواهم...

نهـــــــــان

سایه‌ی خویش هم، نهـــــــــان خواهم...

...


ما دل سپرده‌ا‌یم به تماشاى ِآب‌ها

بعد از وقوعِ حادثه در بین ِ خواب‌ها


مانند ِ سنگ‌ریزه در آغوش ِ راه‌ها

غرقیـم در حقیقت ِ تلخ ِ سراب‌ها


در دوردست ِ دست ِ تو بن‌بست مى‌شوند

این گیسوان ِ شب‌زده در پیچ و تاب‌ها


در خواب‌هاى ِ صادقه هم پرسه مى‌زنى

در گرگ و میش ِ بین ِ شب و آفتاب‌ها


هر دم به هر پیاله نظر مى‌کنى و بعد

لبریز مى‌شود قدح از التهاب‌ها


هم جام, هم صراحى و هم هر چه هست و نیست...

مستــند از نگاه ِ تو حتّى شراب‌ها


امّا ز چشم‌هاى ِ تو باید پناه برد

آخر به این قوافى ِ در احتجاب‌ها...



پى نوشت: گیجند از تلاطم ِ خون تو رودها

مستند از تلفّظ ِ نامت شراب‌ها / قربان ولیئى, ترنّم ِ داوودى ِ سکوت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد