نهـــــــــان

سایه‌ی خویش هم، نهـــــــــان خواهم...

نهـــــــــان

سایه‌ی خویش هم، نهـــــــــان خواهم...

سه

داری طلوع مزمنِ ِ شبـوار می‌شوی

شاید غروبِ جمعه‌ی تبدار می‌شوی


تعبیر ِ عاشقانه‌ی عطّار بودیّ و...

معشوق ِ نا‌دیده‌ی اشعار می‌شوی


امشب پلنگ‌ها به شکار ِتو آمدند

مثل ِ غزال ِ خسته گرفتار می‌شوی؟


هستیّ و باز راه به جایی نبرده‌ام

وقتی به جای پنجره دیوار می شوی


اینجا گسل به واژه نشستست و باز هم،

پس‌لرزه‌های مبهم آوار می‌شوی


لرزیده باز این دل و دستم؛نگاه کن

چون مثل ِ عکس ِ کودکی‌ام تار می شوی


چیزی شبیه معجزه بودی و گاه گاه

آیا شبیه ِ قافیه تکرار می‌شوی؟

*

داری درونِ این غزل از دست می‌روی

شاید درون ِ این غزل انکار می شوی...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد